آمد، نشست، عینکش از جنس آفتاب
خورشید نیز در نظرش بس حقیر بود
در چشمهاش یک افق بی کرانه داشت
گلواژه هاش مثل امیری کبیر بود
قهرش لطیف؛ خنده ی او دلربای تر
چون رعد و برق جلوه ی او دلپذیر بود
حتی بهار بر نًفَسَش غبطه می خورد
از بس که روح بخشیِ او بی نظیر بود
گچ ها و تخته های سیاهی ، که سبز شد
از لطف دستهاش که عین غدیر بود
شد نوبهار از نفسش؛ باغ فکر ما
این مرد بی مثال ، که نامش دبیر بود
دکتر جواد مهربان
برچسب : نویسنده : drjavadmehraban بازدید : 212