چون آمدی بر سر قبرم غزل بخوان

ساخت وبلاگ
چشمش پر از شرنگ، ولی شعر ناب بود
مخمور بود گر چه نگاهش، شراب بود

غافل نبود با دل عاشق چه می کند
لبخندهاش ، فتنه ی هر انقلاب بود

آمد نشست خیمه زد و پر کشید و رفت
گویا که رسم عاشقی اش چون حباب بود

همچون مترسکی، به لبم خنده دوختم
اما چو کوه در دلم اشک مذاب بود

گویا که غیر رنج نبوده است روزی ام
شادی برای این دل غمگین سراب بود

چون برگهای خزان دیده عمر ریخت
بختم چو خانه ای که اساسش بر آب بود

چون آمدی بر سر قبرم غزل بخوان
کاین عاشقی است که حالش خراب بود

دکتر جواد مهربان

+ نوشته شده در  یکشنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۶ساعت 23:10  توسط دکتر جواد مهربان   | 
مجنون توام عشق...
ما را در سایت مجنون توام عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : drjavadmehraban بازدید : 188 تاريخ : دوشنبه 22 خرداد 1396 ساعت: 2:23