از درد گفتم و، لبخند می زنی
با واژه های لال، در کم نمی کنی
از عشق گفتم و از اوج پختگی
چون میوه های کال ، درکم نمیکنی
آرام میشوم. فریاد می زنی.
آهسته. بی خیال، درکم نمی کنی
من ماندم و هزار ، حرف نگفته ام
کو لحظه ای مجال؟ درکم نمی کنی
محتاج جرعه ای لطفم ز چشم تو
آخر تو ای غزال ، درکم نمی کنی
چشمت پر از شرر، لبهات شعر تر
با این همه کمال، درکم نمی کنی
سیمرغ کوه قاف، سدره نشین عرش
با عقل همچو زال ، درکم نمی کنی
یک مولوی غزل، یک شمس شعر ناب
ماییم و شور وحال، درکم نمی کنی
دکتر جواد مهربان
برچسب : نویسنده : drjavadmehraban بازدید : 182